ابزار ساخت کد منوی آبشاری ابزار ساخت کد منوی آبشاری

نـــــــــــــمــــــاز
اهمیت به نماز و فضایل آن

مستحب است قبل از تكبيره الاحرام بگويد:

 
اللهم اليك توجهت ، ومرضاتك ابتغيت، وبك آمنت ، وعليك توكات، صل علي محمد وآل محمد ، وافتح قلبي لذكرك، وثبتني علي دينك ، ولاتزغ قلبي بعد اذ هديتني، وهب لي من لدنك رحمه ، انك انت الوهاب .
وهمچنين بگويد:
اللهم رب هده الدعوه التامه ، والصلوه القائمه ، بلغ محمدا (صلي الله عليه وآله) الدرجه والوسيله والفضل والفضيله ، بالله استفتح ، وبالله استنجح  وبمحمد رسول الله (صلي الله عليه وآله)  اتوجه، اللهم صل علي محمد وآل محمد ، واجعلني بهم عندك وجيها في الدنيا والاخره ومن المقربين .

 


مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد:


 يا محسن قد اتاك المسي ء وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي ء انت المحسن وانا المسي ء بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح مـا تـعـلـم مـني
يعنى اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كـرده اى كـه نيكوكار از گناهكار بگذرد , تو نيكوكارى و من گناهكار , به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر(2)
 

بارگذاری مجدد

نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

"السلام علینا و علی عباد الله الصالحین
السلام علیكم و رحمه الله و بركاته
الله اكبر الله اكبر الله اكبر"
هنوز مكبر آیه صلوات و سلام رو تموم نكرده بود كه سعید خودشو به حاج آقا حسینی(امام حماعت مسجد) رسوند.
سرشو برد نزدیك گوش حاج آقا حسینی ؛حاج آقا قبول باشه یه سؤال برام پیش اومده، راستش گیر كردم.
خب بگو پسرم توی چی گیر كردی؟
حاج آقا هرچی فكرمی‌كنم معنی دو سلام آخر نمازرانمی‌فهمم! یعنی چه درود و رحمت و بركت خدا بر شما؟سلام ودرود برما و بر بندگان شایسته خدا؟
- باشه سعید آقای گل، اگه چند دقیقه ای صبر كنی این یه صفحه قرآن رو بخونند بعد راحت می‌تونیم با هم حرف بزنیم. پس به احترام قرآن ما هم گوش می‌كنیم.
سعید قرآنی رو از قفسه برداشت و صفحه و آیه مورد نظر را پیدا كرد و نشست و با قاری زیر لب همنوا شد. قرائت قرآن تموم شد. حاج آقا حسینی بلند شد و رفت جایی كه سعید بود. كنارش نشست.
- خب پسرم حالا می‌تونیم آروم و با تمركز با هم حرف بزنیم. آماده ای؟
- بله آقا بفرمایین.
- همونطور كه می‌دونی تكبیره الاحرام اجازه ورود ما به حضور در پیشگاه خداونده و سلام آخر نماز هم اجازه خروج و به امور خود و دیگران پرداختنه. چیزهایی كه درباره رمز و رازهای سلام نماز تو ذهنمه رو با هم مرور می كنیم.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

همه بزرگترای خونه سر سفره صبحونه جمع شده بودن ،
سارا در حالی كه دستاش روی چشاش بود و چشاش رو می مالید اومد سرسفر نشست
ولی انگاری خیلی دلخوره!
با اخم گفت مامان : مگه نگفتی بیدارم می كنی ؟ آخه چرا بدقولی كردی!چرا
برا نماز بیدارم نكردی ؟
مریم خانوم كه فكر نمی كرد بیدار شدن برای سارا  انیقده  مهم باشه گفت:
آخه دختر گلم شما خواب بودی ، دلم نیومد بیدارت كنم.حالا زودی بیا صبحونه تو بخور .
اما سارا بازم حرف خودشو زد!
مامان ! من كه به شما گفته بودم بیداركنی. نخیر مرغ یه پا داشت و دس بردار نبود .
مادر بیچاره دیگه مونده بود چی بگه!
سارا با ناراحتی ازاتاق بیرون رفت.
یه میز گرد خونوادگی تمام عیار شروع شد . موضوع میزگرد رو گفتگوی مامان و
سارا تعیین كرده بود !
حالا واقعا مادر باید سارای 7 ساله رو برای نماز بیدار می كرد ؟!!
پدر بزرگ صحبتو شروع كرد و گفت :
خب ،حق با دخترمه. چون گفته بیدارش كنی بایدصداش می زدی.اگه نگفته بود
اشكالی نداشت.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

 یكی دو ماهی بود كه حال و حوصله نداشت. گاهی وقتا اصلاً حرف نمی زد، گاهی وقتا هم از كوره در می رفت و دور و بری ها رو از خودش می رنجوند. هر چی فكر می كرد چرا اینجوری شده كمتر به جواب می رسید. امروز هم دست كمی از بقیه روزا نداشت، با تنها چیزی كه اجباراً كنار اومده بود اداره ش بود و انجام كارای عادی و معمولی، قراره برای انجام كاری به یكی از شركت های همكار بره،

همین طور كه كنار خیابون ایستاده بود یه تاكسی جلوی پاش ترمز زد. آقا كجا؟!

•-      مستقیم خیابون ....

بی هدف صفحات درون پرونده را زیر و رو می كرد.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

از اون  روز ده سالی می گذشت ، هنوز هر وقت به اون جا می رسید قدما شو بلندتر بر می داشت و سرشو پایین می انداخت و زودی رد می شد .
بعد ا ز اون هیچكس جلال رو تو مسجد ندید. با اینكه باباشو خیلی دوست داشت جلال یه بچه مسجدی باشهاما هروقت اسم مسجد رو می آورد بهونه های عجیب و غریب جور می كرد وهرطوربود از رفتن به مسجد طفره می رفت .
 بارها مادر خواسته بود كه آقای جمشیدی یه كاری بكنه وساده از كنار مسجد نرفتن جلال نگذره.
و پدرهم می گفت:خانوم چقدر اصرار می كنی؟! جلال هنوز بچس، خب حتما خسته می شه. ماشاالله آقای كمالی هم  كه نمازشو حسابی طول میده، بین دو تا نمازهم كه افاضه می فرمایند.
خانم جان ما دیگه عادت كردیم، اما جلال چی، مگه ما به هر چی عادت كردیم اونم باید عادت بكنه ؟!
 سعیده خانم كه فك می كرد از حرفایشوهرش تونسته یه جواب قانع كننده پیدا كنه می گفت :
 آقا همین دیگه من و شما چه جوری عادت كردیم اینجوری مرتب بریم نماز جماعت ؟
همین خود شما،غیر اینه كه حاج آقای خدا بیامرز از كوچكی دستتون رو می گرفتو همراه خودش می برد مسجد و هیئت ؟.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

قد قامت الصلوه ، الله اكبر
صف های نماز منظم و بهم فشرده بود سوزن انداز نبود، البته حاج آقا ستوده همیشه یه ده دقیقه ای قبل از اذون می اومد مسجد و سر سجادش می نشست.
واقعاً چه ده دقیقه سودمندی بود، نمازگزارای مسجد میگن قلم و بیان حاجی ستوده تو همین زمان كوتاه گره های زیادی رو باز كرده. امروز آقای آذری، منظورم همین فروشنده سخت افزار كامپیوتر سر كوچه مونه. سر اذون كارپرداز
سمج یه شركت بازرگانی مشتریش بود و همچنین جوندار و با چك روز خریدار بیست تا سیستم كامل با همه تجهیزات. خیلی راحت نمی شد از كنار این معامله گذشت، اونم تو این اوضاع بلبشوی بازار
- ای بابا حالا چه میشد یه ساعت زودتر می اومدی!؟
از صبح پشت میز نشسته و جدول حل كرده و روزنومه خونده حالا یاد خرید افتاده.
بدجوری با خودش غرغر می كرد و می گفت!
هر چی بود سرش تو حسابای دیگه ای هم بود، مگه میشه از ثواب درك یه ركعت نماز جماعت گذشت؟!

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

آخرین نماز


همه مجروحین را در یك سنگر جمع كرده بودیم.حجت الاسلام تركان هم مجروح بود.او در گوشه ای از سنگر سرش را به دیوار تكیه داده بود و به نقطه ای خیره مانده بود.لبهای داغمه بسته اش هراز گاه به ذكر باز می شد.بقیه مجروحین گویا رازی مقدس را حس كرده باشند، چشم دوخته بودند به لب تركان، تركان ارادت زاید الوصفی به امام حسن مجتبی (ع) داشت،همه بچه ها از این ارادت آگاه بودند.به هر بهانه و مناسبتی ذكر مصیبت آن امام را می گفت.
ناگهان لحن تركان عوض شد، انگار كه مورد خطاب قرار گرفته باشد، با ادب و احترام خاص به همان نقطه سنگر خیره بود گفت: ( خیر نخوانده ام) چند لحظه بعد دوباره گفت: ( چشم الان می خوانم) و بعد شروع كرد به خواندن نماز.كلمات به سختی از لبانش خارج می شد گاهی در بین نماز خاموش می ماند بی هیچ حرفی، باز دوباره لبهایش به جنبش در می آمد.مجروحین می گفتند كه امام، كلمات نماز را به او تلقین می كند.
تركان در حالی كه رمق در بدن نداشت، دقیق و بدون غلط، نماز ظهر و عصرش را خواند.نزدیك ساعت چهار بود كه دوباره رو به آن نقطه كرد و گفت: (چشم) بعد شهادتین را گفت و خاموش و راز ناك به ابدیت پرواز كرد.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

...سراسیمه درو باز كرد و لباس بیرونشو در آورد و یه نگاهی به آینه انداخت و یه سلام بلند به خودش كرد و رفت سمت دستشویی ویه وضوی سریع گرفت
- حسین مگه تو مدرسه تون نماز جماعت ندارین؟!
آقای سماورچی اگه همه چی یادش میرفت از نماز بچه هاش غافل نمی شد فقط دنبال بهونه بود كه یه جوری بچه ها رو محك بزنه و ببینه حال و فضای ذهنی شون چیه؟
- چرا آقا جون اتفاقاً تو مدرسه نماز جماعتی داریم كه نگو و نپرس ولی نمی دونم چرا من با نماز جماعت مدرسه مون حال نمی كنم!
- حال نمی كنم یعنی چه پسر؟
- خب می دونی آقا جون نمی دونم چرا معلمامون نمیان نماز؟! مدیرمون چند خط در میون می یاد!
مگه نماز جماعت مدرسه نیست! تازه امام جماعتمون هم یه جوری حمد و سوره رو می خونه كه همش فكر و ذهنم مشغول طرز خوندن ایشونه!
- یعنی غلط می خونه!
- نه فكر نكنم اما یه جوریه آقا جون شما نماز امام رو از تلویزیون دیدین من می خوام كسی كه امام جماعت می شه همونجوری صحیح و بی پیرایه و سریع نماز رو بخونه.حالا می شه اینقده سؤال پیچم نكنید؟! من برم نمازمو بخونم می ترسم نهار بخورم و بخوابم، دیگه نمازم یادم بره!

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

سجاده عشق

- مامان! پس كوش؟ همش باید دنبالش بگردم!
- چی كوش؟ باز دنبال چی می گردی؟!
- مامان تو رو خدا بگو كجا گذاشتیش؟دیر شد ، دسته رفت.
- آهان طبق معمول دنبال زنجیرت می گردی! زیر میز مطالعته، خودت اونجا گذاشتیش.
- مرتضی! این دیگه چیه ورداشتی؟!!
- هیچی مامان سجاده نمازمه!
- وا! سجاده برای چی؟ كو تا نماز! تازه می ری مسجد نمازتو می خونی.
- نه مامان امروز با روزای دیگه فرق می كنه! دیشب حاج آقا ستوده روی منبر حرفای قشنگی می گفت، خب دیگه اجازه می دین من برم؟
- نگفتی دیشب آقای ستوده چی می گفت؟

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی

بر پا داشتن نماز، نخستين ثمره و نشانه حكومت صالحان است


نماز شب در قبر ! (شهيدان حسين و ابوالفضل قربانى)
عمليات پيروزمد خيبر در جزيره ى مجنون در جريان بود، قراربود پس ازشكستن خط ، يگان ما كه در سه راه فتح مستقر بود به سمت بصره پيشروى كند. دشمن بعثي با آگاهي نسبى از اين اخبار،دست به مقاومت شديد زد و علاوه بر جنگ رواني شديد و بمباران ها وحملات شديد شيميايي، با آنچه داشت شبانه روز آتش بر سررزمندگان ريخت.
دراين ميان دو برادر به نام هاى حسين و ابوالفضل قربانى با حالات معنوى خود كل گردان را متاثر كرده و چون خورشيدى فروزان نورافشانى مىكردند. اين دو برادر شهيد، فارغ ار حوادث و هرآنچه اتفاق مىافتاد درهر مكانى كه يگان مستقر مي شد، قبرى حفرمي كردند وبه خصوص در شب ، نمار مي خواندند. هركسي كه بيدارمى شد، آن دو را در حال مناجات و نماز مى ديد. چقدر زيبا بود توجه به معبودشان .

نماز حاجت دو ركعتى
در عمليات والفجر 2 در منطقه حاج عمران به همراه دو تن از رزمندگان، در اثر يك غفلت درمحاصره عراقىها قرار گرفتيم، به گونه اى كه راه پس و پيش نداشتيم . خواستيم خود را تسليم كنيم ،ولى هنوز كمى اميد داشتيم ، چون در يك چادر بوديم و هنوزعراقىها ما را نديده بودند . با هم مشورت كرديم . بنده عرض كردم در سال 60 درعملياتى كه با مشكل روبه رو شديم با دو ركعت نماز مشكلمان را حل كرديم و اين جا هم خوب است دو ركعت نماز بخوانيم . خيلى سريع دوركعت نماز حاجت خوانديم و با تعويض لباس توانستيم نجات پيدا كنيم . در حال فرار بوديم كه عراقىها به ما مشكوك شدند و وقتى فهميدند از خودشان نيستيم شروع به تيراندازى كردند، ولى آسيبى به ما نرسيد.

بقیه در ادامه مطلب

بارگذاری مجدد

| ادامه مطلب: |
نویسنده مطلب: سید مهدی حسینی
آخرین مطالب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

\